جدول جو
جدول جو

معنی بستان دره - جستجوی لغت در جدول جو

بستان دره(بُ دَ رِ)
دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجارکه در 15هزارگزی شمال باختری حسن آباد سوگند و 5هزارگزی رستم کندی در کوهستان واقع است. با 470 تن سکنه. آبش از چشمه و محصولش، غلات، لبنیات و شغل مردمش زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان، قالیچه و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسمان دره
تصویر آسمان دره
کهکشان، مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند، کاهنگان، تنین فلک، مجرّه، کاهکشان، راه حاجیان برای مثال به کوچه ای که روی با کف گهرافشان / چو آسمان دره سازی ز بس گهر باری (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستان سرا
تصویر بستان سرا
سرابستان، باغچه و باغ سر خانه، خانۀ بزرگ که دارای گل ها و درختان بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستان آرا
تصویر بستان آرا
باغبان، آنکه پیشه اش پرورش گل ها و درختان باغ است، نگهبان باغ، باغ پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(بُ دَ)
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 13هزارگزی جنوب شهر تویسرکان و هفت هزارگزی جمیل آباد در کوهستان واقع است. منطقه ای است سردسیر با 100تن سکنه. آبش از چشمه و محصولش غلات، مختصری صیفی، انگور و لبنیات و شغل مردمش زراعت، گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ)
بیمارئی که پستان را رسد و آنرا دردناک کند
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ)
بوستان سرا. بستان سرای. خانه و سرایی که در بستان ساخته شده. ممکن است لفظ مذکور قلب سرابستان و به معنی باغچه و صحن خانه باشد. (فرهنگ نظام) :
بلبل بستان سرا صبح نشان میدهد
وزدر ایوان بخاست بانگ خروسان بام.
سعدی (طیبات).
هست تا دامن کشان سروی در این بستان سرا
از گریبان دست ما کوتاه کردن مشکل است.
صائب (از فرهنگ نظام).
رجوع به بستان سرای، سرابستان، بوستان سرا و بوستان سرای شود، نهالی. (برهان) (شرفنامۀ منیری) :
خوشا حال لحاف و بسترآهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ.
لبیبی.
، بعضی چادرشبی را گفته اند که بر روی نهالی پوشند. (برهان). اصل در آن چادریست که بر روی بستر کشند چه آهنگ بمعنی کشیدن است. (انجمن آرا). و بعضی گویند چادری که برای محافظت از گرد و غبار بر روی بستر کشند چه آهنگ بمعنی کشیدن است. (آنندراج). آنچه بروی لحاف و نهالین پوشند تا گرد نگیرد. (سروری). چادری که بالای بستر کشند و بگسترند و بعضی بمعنی چادرشب گفته اند که برای گرد ننشستن بر بستر و لحاف گسترند. (رشیدی). چادرشبی که بروی بستر کشند. (ناظم الاطباء). چادرشبی که روی بستر کشند که کثافت و گرد و خاک بر آن ننشیند. (فرهنگ نظام) ، پردۀ منقش، پردۀ رنگین از پشم که در وی نقش و نگار باشد. مقرم. (منتهی الارب). مقرمه. (منتهی الارب). محبر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ دَ / دِ)
بوستان آرای. بستان آرای. رجوع به بوستان آرا و بستان آرای شود
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ اِ رَ)
یکی از باغهای معروف شیراز بوده است. و رجوع به تاریخ ادبیات برون ج 3 ص 219 شود، استخوان متصل بگردن. (شعوری ج 1 ورق 195). و رجوع به بستو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ رِ)
دهی از بخش مراوه تپه شهرستان گنبد قابوس در 12 هزارگزی خاور مراوه تپه، کنار رود خانه اترک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سْ / سِ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ)
کاهکشان. کهکشان. مجرّه. ام ّالسماء. راه مکه. راه حاجیان. شرج. شرج السماء. (السامی) :
بکوچه ای که روی با کف گهرافشان
چو آسمان دره سازی ز بس گهرباری.
منجیک (از جهانگیری).
سمند از آسمان داده نشانش
بسان آسمان درّه کمانش.
ثنائی
لغت نامه دهخدا
(بُ چِ / چَ)
باغچه. باغ کوچک. بستان کوچک:
در موسم بهار که دریا شود جهان
بستانچۀ تو گردد همچون بهشت گنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بستان آرا
تصویر بستان آرا
بستان آرای بستان آرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسمان دره
تصویر آسمان دره
کهکشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستان درد
تصویر پستان درد
نوعی بیماری پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسمان دره
تصویر آسمان دره
((~. دَ رُِ))
کاهکشان، کهکشان
فرهنگ فارسی معین